دانلود سریال - صفحه 3

برای سفارش تبلیغات کلیک کنید
برای سفارش تبلیغات کلیک کنید
برای سفارش تبلیغات کلیک کنید

آرشیو

فیلم افسانه ای: آنتروم را ببینید و سپس بمیرید

فیلم افسانه ای: آنتروم را ببینید و سپس بمیرید
بررسی ها | 20/07/2020 | توسط Casanova Wong Kar-Wai


بگذارید بگوییم یک فیلم نفرین شده وجود دارد. فیلمی از آنهایی که اگر آن را ببینید بعد از هفت روز می میرید. افسانه هایی وجود دارد ، شایعاتی وجود دارد ، افرادی که آماده ارائه شواهد مستدل هستند. اگر آن را ببینید ... هیچ چیز ، محکوم به مرگ ، بیماری مرگ است. شما چکار انجام خواهید داد؟ به هر حال تماشا می کنید؟ یا ما را برمی گردانی؟ من از شما دوستان عزیز می خواهم ، زیرا می دانم که شما با من یک بیماری مشترک دارید: دیدن همه چیز ، همیشه و در هر صورت. آیا می خواهید خشن ترین فیلم جهان را ببینید؟ وجود دارد. خسته کننده ترین تا به حال؟ من اینجام. بدترین ساخته شده؟ لباس خواب بازی کنید. البته اینجا مرگ درگیر است ، ها؟ شاید دیگر نیازی به شوخی با درو تیز نباشد. اما ... اما شما همچنین می دانید که وسوسه وجود دارد.


وسوسه (مردن)

همچنین به دلیل متاسفیم ، بیایید خوب به شواهد نگاهی بیندازیم. این فیلم وجود دارد که اکنون سالهاست غایب است ، درست است؟ Antrum نام دارد ، در اواخر دهه 1970 فیلمبرداری شد و برای یک سری جشنواره ها انتخاب شد. هیچ چیز ، هیچ کس آن را گرفت. دلم برای جشنواره ترسناک Fregene تنگ شده است. با این حال اتفاقی افتاده است. هرکسی که آن را دید ، منتخب جشنواره ، چند روز بعد درگذشت. با متنوع ترین روش ها: کسانی هستند که نوازش می کنند (جانت هیلبرگ بیچاره از جشنواره جونز پارک) ، که ناخواسته پا روی ماهی بسیار سمی گذاشت (جو بارینگر از جشنواره فیلم لا ژولا) که برق گرفت ( تام استیلن از جشنواره فیلم کلرادو)… خوب ، بله ، خوب ، آنها مرده اند. اما از اینجا برای گفتن اینکه این فیلم باعث کشته شدن آنها شد ، مرحله طولانی است ، فکر نمی کنید؟ منظورم این است که شما باید من را قانع کنید که این تقصیر فیلم است. در غیر این صورت ، هی ، گه اتفاق می افتد.

خوب ، درست است که در سال 1988 یک سینمای کوچک در بوداپست هنگام نمایش فیلم فوق الذکر سوخته و باعث کشته شدن 56 نفر شد. اما ، بچه ها ، این درست است که این اتفاقات می افتد ، ها؟ معمولاً آتش در غرفه طرح ریزی شعله ور می شود ، نیترات نقره ای عزیز و قدیمی (و اکنون از کار افتاده) تمایل به انجام آن دارد ... اما آیا واقعاً می خواهیم باور کنیم که این تقصیر یک فیلم است؟ اجازه دهید به جزئیات بپردازیم: در این مورد - با توجه به همه آتش نشانانی که روی پرونده کار می کردند - آتش سوزی در اتاق رخ داد ، نه در غرفه طرح ریزی. شیمی در اینجا هیچ ارتباطی با آن ندارد. آیا این شیطان بود که آتش را شروع کرد؟ بوه ... همچنین باید گفت ، تا آنجا که ممکن است روشن باشد ، که مجارستان در سال 1988 در بخش اقدامات امنیتی در مکان های عمومی پیشرو نبود ، نه؟ شاید ، منظورم این است که بگویم ، کسی در حال کشیدن چند ورق کروکودیل بود که به زیبایی در یک صندلی پهن شده بود ، او به خواب رفت و آتش شروع شد. ما نمی دانیم.


باشه منو گرفتی ...

تنها نکته مسلم این است که مرگ برگزیدگان جشنواره های مختلفی که ابتدا آنتروم را پیش نمایش کرده بودند و آتش سوزی در مجارستان بعداً فیلم مورد بحث را به کلی فرقه درآورد. و در عین حال آنها آن را برای همیشه از رادار ما ناپدید کردند. پوف فرار. فکر کنید چه بمبی است: یک فیلم نفرین شده ، که قدرت از بین بردن همه کسانی که آن را می بینند مانند حلقه یا سیگار سوختگی معروف بافو نجار است ، اما یافتن آن عملاً غیرممکن است. کمی شبیه فیلم مالابیمبا (Andrea Bianchi) مالابیمبا ، فیلمی که همه ما سالها درباره آن خوانده ایم بدون اینکه هرگز فرصتی برای دیدن آن داشته باشیم.


"Bimbaaaaa، you yes 'na mala bimbaaaaaa!"

اما نگاه کن و نگاه کن ، سرانجام یک نسخه تیک می خورد. نوامبر 1993 است و یک سینما در سانفرانسیسکو در حال برگزاری نمایش فیلم است. و اینجاست که من (و شما) سوالی را می پرسم که قطعه ای را که می خوانید با آن باز کردم. حتی با دانستن اینکه هرکسی آن فیلم را دیده باشد مرده است ، آیا به هر حال به دیدن آن می رفتید؟ آیا به وضوح به خودتان گله می انداختید یا اینکه "بچه ها بیایید ، چه می گویید؟" را انجام می دادید ، و سپس پس از خرید پیراهن و همچنین سنجاق فیلم ، در اکران حاضر می شوید؟ با شناختن خودم ، به فرضیه دوم متمایل می شوم. و من به شما می گویم: این یک اشتباه بوده است.


در شرف اشتباه هستم

ریچارد سمی ، متعاقباً به قتل عام درجه سه ، در سال 1993 در میله سینمای سانفرانسیسکو کار می کرد. غروب که به دلیل حماقت و شهرت وحشتناک فیلم شگفت زده شده بود ، در آن عصر تصمیم گرفت که یک شوخی را بازی کند: او ذرت بو داده را در کره ای که هر شب با خستگی آماده می کند ، دوز عظیم LSD قرار می دهد. نتیجه: چند دقیقه پس از آغاز فیلم ، پس از هیجان لحظه ای قرار گرفتن در مقابل فیلم نفرین شده برتری ، آنها شروع به سنگ زنی بد می کنند. این واقعیت که نمی دانیم آنها این دارو را مصرف کرده اند ، پارانویای آنها را افزایش می دهد. نه تنها این: سمی همچنین ایده وحشتناکی برای بدتر کردن این نکته بد دارد: درهای اتاق را ببندید. هیچ کس نمی تواند وارد شود ، و چه کسی اهمیت می دهد ، اما مهمتر از همه هیچ کس نمی تواند خارج شود. و این قطره ای است که کمر شتر را می شکند. بینندگان ، ناخواسته #tudifadi ، متقاعد شدند که آنها در مقابل یک فیلم قادر به دام افتاده اند

نویسنده:

تاریخ: دوشنبه 28 مهر 1399 ساعت: 20:00

تعداد بازديد : 1155

به این پست رای دهید:

GoldenEye (1995)

GoldenEye (1995)
بررسی ها | 22/07/2020 | توسط جکی لنگ
ما می خواستیم در مورد تعدادی فیلم جیمز باند برای آماده سازی فیلم جدید برای شما بگوییم که قرار بود در 10 آوریل اکران شود ، اما سپس به نوامبر منتقل شد.
آیا آنها فکر می کردند که ما را دلسرد می کنند؟
لعنت: حالا ما به اینجا رسیده ایم و همه را به شما می گوییم.
برای شما اصول: 007.


قانون این بود که یک فیلم جدید 007 باید تقریباً هر دو سال یک بار اکران شود. بعضی اوقات 3 ، دیگران فقط در سال وجود داشت. ما هرگز 6 سال بدون باند بین سالهای 1989 و 1995 نبودیم ، حتی در لحظه های انتقال از یک بازیگر به بازیگر دیگر. س asال مثل همیشه در این موارد قانونی بود. در واقع ، تولید یک جیمز باند جدید آماده ورود بود ، آنجا بود که او داشت گرم می شد: پیرس برازنان ، که ، همانطور که نانی گفت ، هنگام انتخاب تیموتی دالتون قبلاً درگیر بود و در آن سالها هر روز یکی دیگر هیچ نامه ای نوشت تا از او بپرسد آیا دالتون هنوز خوب است یا می تواند مسئولیت را بر عهده بگیرد. و بنابراین در سال 1995 ، در سن 38 سالگی ، او مسئولیت را به عهده گرفت.

با این حال ، داستان GoldenEye مربوط به اولین 007 پیرس برازنان نیست بلکه مربوط به اولین 007 مارتین کمبل است ، تنها کارگردانی که بعد از ترنس یانگ اثری از خود نشان داد و یک مجری صرف نبود ، یک استاد بی وقفه در عمل که او سپس به سریال بازگشت تا معجزه را تکرار کند: اسطوره های باند را دوباره با کازینو رویال برقرار کند. اما بیایید با 1995 و اولین اظهار نظر باقی بمانیم.
شش سال گذشته بود و جهان دیگر. جنگ سرد تمام شده است ، روس های بد به پایان رسیده اند ، جاسوسی مانند گذشته به پایان رسیده است. اما این همچنین دنیای دیگری از زنان ، حقوق ، کار و خشونت بود. بعد از اینکه دالتون جاده اکشن دهه 80 را امتحان کرد ، زمان آن فرا رسیده بود که همه چیز را تغییر دهیم. و برای اولین بار جیمز باند به جای تنظیم لحن ، همه چیز را تغییر داد (به همان اندازه که باند می تواند تغییر کند). او ، شخصیت ، همیشه او بود ، اما دیگران در اطراف متفاوت بودند.

به طور جدی متفاوت است زیرا علاوه بر 007 جدید ، Moneypenny و M جدید وجود دارد ، فقط Q خستگی ناپذیر می ماند ، همیشه او ، دزموند لولین ، از سال 1965 (از روسیه با عشق) تا 1999. و GoldenEye در اسطوره های مجدد تاسیس توسط باند از تغییر در جهان ما می گوید. لایه اول ، البته ، تغییر سیاسی است ، یعنی فروپاشی بلوک اتحاد جماهیر شوروی ، دوم تغییر انسانی است (یک عامل مخفی که می دود و می کشد دیگر نمی تواند بی خیال شود ، همانطور که تیموتی دالتون قبلاً نشان داده بود) ، سومین (که در آن زمان خنده دار بود و امروز به هیچ وجه) تغییر جنسی است. GoldenEye یک فیلم # متو بسیار بیشتر از همه کسانی است که اکنون اکران می شوند و سناریوی بسیار کنونی تری نسبت به آنهایی که اکنون با اکران نفوذ و نفوذ هکرهای روسی در سیاست های جهانی ارائه می شوند ، ارائه می دهد.


بهترین ورود اواسط فیلم یک فیلم 007 که می خواهد با معرفی یک بازیگر جدید تاکنون اسطوره های خود را دوباره برقرار کند

کمپبل ابتدا عمل را به همراه دارد ، عملی واقعی! و اینکه چگونه او دوست دارد بخشی از یک چیز مرسوم ، مد روز باشد ، یعنی ورزش های شدید (در کازینو رویال پارکور خواهد بود). 007 ابتدا بانجی جامپینگ را انجام می دهد ، سپس با چرخاندن موتور خود از یک خاکریز برای پرواز به هواپیمای در حال سقوط ، پرش پایه انجام می شود ، کنترل ها را می گیرد و پرواز می کند. کل سکانس ساکت است و فقط توسط صداها نقطه گذاری می شود. جواهری بدلکار و ویراستار. باز هم ، ارائه Brosnan به عنوان 007 جدید نیست بلکه مارتین کمپبل است. تشویق و تمجید.
باند او بیشتر شبیه سرباز سپاه ویژه است. ما قبلاً هرگز در گذشته احساس آموزش نکرده بودیم ، در این فیلم هرچند بله گفته نمی شود ، به نظر می رسد که او آموزش دیده است.

تمام صحنه های حمله در فیلم از موسیقی متن کمترین استفاده را می کند و حتی وقتی شان بین می میرد (نشانه دیگری که کمپبل همه چیز را در مورد آینده می فهمید) معاملات با کمترین حد ممکن ارائه می شود.
GoldenEye تحت لوای "تغییر همه چیز" همچنین اولین فیلم باند است که به هیچ وجه با فلمینگ ارتباط ندارد. نه از یک رمان می آید و نه از سایر رمان ها قسمت می گیرد. این کاملاً شبیه به او ساخته شده است و آنقدر خوب انجام شده است که او واقعاً بیشتر از بدترین رمان هایش فلمینگ است. در آنجا صحنه قمار وجود خواهد داشت که او بخشی از دشمنان را بشناسد ، جنسیت درست و جنسیت نادرست و سپس سرعت اتومبیل ها وجود داشته باشد (چه ارباب بزرگی است که می توان به سوئیچ بک هایی اشاره کرد که کانری با همان استون مارتین DB5 اجرا کرد!) ) پس از گذشت تنها 20 دقیقه ، برازنان تمام کارتهای باند را نشان داد: او معاشقه کرد ، کشت ، در ماشین دوید ، در جدول بازی برنده شد ، یک نوشیدنی سفارش داد و گفت: "باند ... جیمز باند".
فقط یک کار خیلی بد انجام می دهد: شوخ طبعی.


"اِههههه ... اِههه. eehhee "

Xenia Onatopp ، شرور ، معنایی مضاعف است که حتی آنابلا فاگینا توسط آستین پاورز (که دو سال بعد به آنجا می آمد) نیست ، و رقت انگیزترین چیز این است که آنها این فرصت را از دست نمی دهند تا آن را با یک شوخی کنایه آمیز خط بکشند (نسخه ایتالیایی نام خدا را شکر نمی گنجد!).
او یک وسپر گرین جعلی است (از

نویسنده:

تاریخ: دوشنبه 28 مهر 1399 ساعت: 19:57

تعداد بازديد : 907

به این پست رای دهید:

مامان یک داستان اصلی را تماشا می کند: دریافت مورتال

مامان یک داستان اصلی را تماشا می کند: دریافت مورتال
بررسی ها | 12/10/2020 | توسط استنلیو کوبریک
فیورد فانی
بیرون ، فیورد

André redvredal یکی از آن نام هایی است که بسیار عجیب باعث می شود که هنوز ندیده باشم با یک فیلم مارول یا DC یا سخاوتمندانه تر با چیزی که به ابرقهرمانی ارتباط دارد مرتبط باشد. او مشخصات عالی است: جوان (-ish) ، خلاق و امیدوار ، بسیار خوب در کار با پول کمی و دو طناب ، و سپس نروژی ، بنابراین مطمئناً خجالتی ، فروتن و با احترام به قوانین - یک سرباز کامل با آن لمس عجیب و غریب که Taika Waititi را بسیار اما با گوزن های شمالی ، با یک برنامه درسی بسیار قابل احترام که از فیلم های پیدا شده با هیولاها گرفته تا وحشت با اجسادی که مانند یک فیلم همگرا تا فیلم با بچه های کوچک روی دوچرخه خوانده می شود.

André redvredal نیز یکی از آن اسامی است که به وضوح اهمیت زیادی می دهد که حداقل یک بار در زندگی حرفه ای خود با ابرقهرمانگی در ارتباط باشد - یکی؟ ق اما چه می شود یکی ، Mortal او ، که در فوریه به طور کلی بی علاقانه آزاد شد و از آن به بعد ماه ها به هیچ وجه گه و گه نکرد تا لحظه ای که تصمیم گرفتم عدالت او را اجرا کنم ، این فقط INIZiO است! این یک داستان از ابرقدرت های سبک نروژی از نظر ارجاعات فرهنگی است که زمان خوبی را صرف می کند تا شخصیت ها را ارائه دهد و باعث شود آنها به تعاملات کم و بیش جالب توجه بپردازند ... و سپس ، در بهترین حالت ، وقتی زمان انفجار است و سرانجام تصمیم می گیرد که وقتی بزرگ شد می خواهد چه کاری انجام دهد ، ناگهان سرانجام مورتال پایان می یابد ، که فکر می کنم ترجمه "بد" باشد. و بنابراین آنچه که تا آن زمان پوشش خوبی از یک فیلم کروننبرگ بود ، پیش از این متوقف می شود

آواز تم!

رنج ولف یا چشمان بسیار آبی گلدیلاکس (نمی دانم آیا مشخص است که redredal برای اولین بار فیلم دیوانه و نزدیک ساخته است) ، همچنین فضا برای درک بهتر این داستان از اریک که مردم را به آتش می کشد وجود دارد با فکر و هنگامی که دیوانه می شود می تواند رعد و برق را برانگیزد. هوم ، پسری با اصالت نروژی که متوجه می شود می تواند رعد و برق را کنترل کند: مرجع ظریف پنهان شده توسط redvredal در پشت این تصویر جالب و غیر قابل نفوذ چه خواهد بود؟ متأسفانه ، هر بار که مورتال به ما نشان می دهد اریک گامی به جلو در مسیر درک اینکه ثور است گام برمی دارد ، محدودیت های او طاقت فرسا می شوند: اول از همه یک CGI که اگر "بهانه" نباشد ، چگونه تعریف نمی کند ، redvredal برای پنهان کردن چشمگیرترین اثرات تخریب توسط اریک در پشت عکسهای بسیار محکم روی چهره رنج دیده اش - راه حلی که به احتمال زیاد با توجه به اینکه وقتی زمینه گسترش می یابد نمایش به دلیل بهانه CGI فوق الذکر خراب می شود ، که مورتال خود را برای همه پیدا می کند زمان را در بن بست خلاق که از آن مجبور است با تمرکز بر همه چیز روی جنبه انسانی بیرون بیاورد و کمی از آن جنبه بصری غافل شود که در داستان های ترسناک و ترسناک بسیار برجسته و موفق بود.

بگذارید صریح بگویم که من از redredal که لمسش اینجا و آنجا شناخته می شود متنفر نیستم. این است که در اینجا او واقعاً فاقد لبه پیوند زدن بر روی ستون فقرات داستان اصلی است که هیچ حس لعنتی وجودی ندارد ، جز از منظر حداقل دو فصل دیگر (خوب بله شاید من کمی متنفر بودن). و حتی ارزش تقلب و استناد به شاهکارهایی با ساختاری مشابه را ندارد ، نمی دانم ، دارکمن: فیلم رائمی فقط یک فیلم بود ، نه یک قوس داستانی ناقص که نتیجه آن را در هفته آینده در این کانال کشف خواهید کرد.

من فقط می گویم که شما می توانید یک داستان مبدا را بدون تبدیل شدن به پایلوت یک سریال تلویزیونی غیرقابل حضور با اپیزودهای یک ساعت و چهل تایی و در بهترین حالت به پایان برسانید و بدون نتیجه گیری واقعی بگذارید ، فیلمبرداری کنید.

امیدوارم که redvredal نخواهد ، آمون آمارت سوئدی است و آنها همچنین عالی نیستند ، اما به نظر می رسد اغراق آمیز بودن نروژ برای این سقط جنین مهم باشد - نه به این معنی که بد است بلکه به معنای واقعی کلمه اصطلاح است. ، فیلمی که وجودش قبل از اینکه حتی فرصت شکوفایی داشته باشد به پایان رسیده است ، یک پروژه جالب تا چند ثانیه دیگر از انتها و اگر غیر از چشم انداز دنباله آن باشد ، و یک دنباله دیگر ، و غیرقابل توصیف باشد دنباله دیگری نیز وجود دارد ، و هرچه مهمتر ، من همیشه شکایت دارم که دیگر هیچ کس داستانهای جدیدی نمی نویسد و وقتی پسری می آید که آن را امتحان می کند ، معلوم می شود که او این کار را با کپی کردن برادران بزرگتر و نجیب تر انجام داده است و ترجیح می دهند بر روی حق رای دادن تمرکز کنند (یا "ایجاد یک جهان گسترش یافته") و نه در مورد ساختن یک داستان خوب که شروع می شود و پایان می یابد زیرا داستان های لعنتی باید شما و داستان های اصلی را لعنت کند.

فانی ، البته ، به یک فیورد باز می شود. سپس بیش از یک fjord ، با هواپیمای بدون سرنشین ، سپس بیش از همان fiord اما با هلی کوپتر ، و به طور خلاصه به طور کلی Øvredal مشتاق عکس های هوایی خود است و فورا روشن می کند که ما در نروژ ، کشور فیوردها و مناظر نفسگیر پر از کوههای پوشیده از برف ، کانالهای پر از آب در چمن و سوسیال دموکراسی. در مجاورت این fjord یک موجود عجیب و غریب ، یک "آمریکایی" به نام اریک وجود دارد که اجداد نروژی دارد و بنابراین به سرزمین اجداد خود رفت تا دوباره با خانواده اش ارتباط برقرار کند. مال او را مقصر دانست! با ورود به مزرعه اجدادش ، اریک کاملاً سندرم عجیبی داشت که در آنجا احساس مریضی و جیغ کشیدن و سرش را گرفت و سرانجام کل ساختمان آتش گرفت!

اورت مورت
یا NOOOOOOOOO

اریک دارای اختیاراتی است ، این امر فوراً روشن است ، زیرا واضح است که الگویی که tellredal برای بیان داستان خود استفاده کرده است ، مدل کروننبرگی مانند اسکنرها است ، مدلی که چهار سال پیش توسط ذهن ذهن ساخته شده بود ، علیرغم اظهارات نویسنده ای که Mortal را به X-Men و Chronicle شبیه کرد (شاید به این امید که فیلم همان موقعیت را برای کارگردانی یک فیلم سینمایی "رسمی" که در آن زمان جاش ترانک داشت به او برساند): مردی وجود دارد که قدرت دارد و نمی داند چگونه آن را بررسی کنید ، و شخصی وجود دارد که به او در انجام آن کمک خواهد کرد. و البته در پس زمینه پلیس وجود دارد و یانکی ها در شکل سفیری هستند که اهداف آنها نسبت به اریک هرگز کاملاً مشخص نیست.

بنابراین مورتال بیشتر از یک ماجراجویی ابرقهرمانی سنتی ، راهی برای رشد و آگاهی از قدرت فرد است - این همان چیزی است که معمولاً در اولین اقدام یک فیلم سینمایی اتفاق می افتد که در کل فیلم پخش می شود. در قلب همه اینها رابطه بین اریک و جنیفر لارنس از تهمت ها ، کریستین ، روانشناس بلوند چشم آبی آسمانی است ، که شیفته این پسر با چهره یک ترانه سرای مستقل است (که نات ولف در واقع او زندگی ، با این فرض که شما برچسب "indie" موسیقی او را قبول دارید) و فوراً می فهمد که چگونه به آن نزدیک شوید و به او کمک کنید قدرت خود را کنترل کند.

کریستین فانی
"آماده؟ بله ، اطلاعات ، چگونه به نروژی می گویید "اسکار"؟ "

زیرا در اینجا فراموش نکنید: تاریخ قدرتها بسیار مهم است و در حال تکامل مداوم است. بین نمای پانوراما از fjord و نمای نزدیک Nat

نویسنده:

تاریخ: يکشنبه 27 مهر 1399 ساعت: 23:48

تعداد بازديد : 1683

به این پست رای دهید:

بخش نظرات این مطلب


ليست صفحات

تعداد صفحات : 2

آمار

آمار مطالب آمار مطالب
کل مطالب : 23
کل نظرات : 0
آمار کاربران آمار کاربران
افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0
آمار بازدیدآمار بازدید
بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 25
ورودی امروز گوگل : 0
ورودی گوگل دیروز : 0
بازدید هفته : 60
بازدید ماه : 269
بازدید سال : 2594
بازدید کلی : 23775
اطلاعات شما اطلاعات شما
آی پی : 3.149.26.176
مرورگر : Unknown AppleWebKit
سیستم عامل : Search Bot
امروز : پنجشنبه 20 اردیبهشت 1403

درباره ما

ورود کاربران

نام کاربری :
رمز عبور :

رمز عبور را فراموش کردم ؟

آخرین نظرات کاربران

امکانات جانبی